مهرومهرو، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

یک گل خوشبو اسمش مهرو

جشن دندونی مهرو جون

دختر قشنگم رویش اولین (و دومین )مرواریدت مبارک امیدوارم همیشه و همیشه سالم و شاد باشی                            لطفا برای دیدن بقیه عکسها به ادامه مطلب بروید         کیک دندونی گل خوشبوی من   ژله رنگارنگ   دسر شارلوت   اولویه دندونی     مامان سوتی داده و از آش دندونیت عکس نگرفته   ژله خرده شیشه       فرفرکه مال کودکه ....هدیه برای دوستام   عروسک پری دندون(...
22 تير 1392

جشنواره بادبادک ها

سلام مامانی گلم دیروز رفتیم پارک نشاط جشنواره بادبادکها بود خیلی بهمون خوش گذشت باد شدیدی میومد فکرشو بکن نیمه تیر ماه و این باد؟؟؟بابا سعی کرد برات یه بادبادک درست کنه ولی وسایلشو نداشت یه آمادشو خریدیم  ولی از شدت باد نتونستیم هوا کنیم و با بادبادک بقیه بچه ها بازی کردیم   بستنی هم خوردیم به به   شب کوثر جون اومد و باهات بازی کرد بعد هم فاطمه و طاها و بردیا جون اومدن یه عالم با بردیا خندیدین هوا هم سرد شده بود لباس گرم پوشیدیم و پتو و .... ایشالا سال دیگه برا دختر گلم یه بادبادک بزرگ درست میکنیم که بدوه و باهاش حال کنه اول هم بشه. ...
15 تير 1392

رقص در خواب

یه شب سالی تاک چند تا بچه رو نشون میداد که خواب بودن و وقتی صدای موزیک شنیدن شروع کردن به رقصیدن ... همون شب تو خواب بودی و  تی وی روشن بود بعد یه دفعه پیام بازرگانی پخش کردن و تو همونطور که خواب بودی می رقصیدی خیلی جالب بود من و بابا عشق کردیم .در ضمن پیام بازرگانی ها رو هم دوست داری مخصوصا کرم حلزونو یه ترانه جالب می خونی : لاوی لاوی لاوی .... لاری لاری لاری....... lovey lovey lovey.... خیلی قشنگ میخونی ماهی میشی ولی همینکه میخایم ازت فیلم بگیریم حس ششمت میگه دوربین روشنه و ساکت میشی عجبا ؟؟؟؟ هنوز راه نیفتادی عزیز دلم خیلی هم میلی به راه رفتن نداری . مامانی گلم داری دندون در میاری مدام دستت تو دهنته و همه چی رو ب...
12 تير 1392

تولد 11 ماهگی

سلام به همه دوستان نمی دونم دعای کی مستجاب شد که روز پنج شنبه رفتیم و یه دوربین دیجیتال با حال خریدیم و به دنبال اون جمعه شب یه مهمونی کوچیک ترتیب دادیم و مامان بزرگ ها و بابا بزرگ ها رو دعوت کردیم تا دور هم جشن 11 ماهگی مهرو جون رو برگزار کنیم. جونم برا دخترم بگه همین که مهمونا اومدن نمیدونم چی شد که ناناز یه دفعه خورد زمین و زبونش اومد لا دندونای تیزشو خون اومد منو میگی: البته یکی دو قطره خون بیشر نیومدا ولی تا آخر شب خودتو لوس میکردی و به قول عمو حسین چون نازت خریدار داشت هی ناز کردی.خلاصه تا بابایی اومد و بغلت کرد همینجور........ تا آخر شب هم از بغل بابایی پایین نیومدی ببین:   در این قسمت دیگه کمی کوتاه اومدی و کلی برام...
9 تير 1392

11 ماهگی

  تولد ناز نازی جون مبارک       تولد شیرین عسلم مبارک تولد گل دختری مبارک          تولد تاج سرم مبارک عروسکم 11 ماهه شدی هورا فقط  یه ماه مونده یک ساله شی جوجه طلایی من 11 ماهه نازنینم تو همدم روزهای و شب های منی 11 ماهه صبح به امید دیدن و بوییدن تو از خواب بیدار میشم 11ماهه که شبها در حالیکه به صورت ماهت نگاه میکنم خوابم میبره 11ماهه همه دعاهام با تو شروع و به تو ختم میشه 11ماهه با خنده تو میخندم وبا هر قطره اشک تو خون گریه میکنم این روزها با وجود تو بهترین روزهامو سپری میکنم عزیز دلم این روزا خیلی شیطون شدی یه لحظه سر جات نمیمونی من همه جا دنبالتم...
5 تير 1392