تولد 11 ماهگی
سلام به همه دوستان نمی دونم دعای کی مستجاب شدکه روز پنج شنبه رفتیم و یه دوربین دیجیتال با حال خریدیم و به دنبال اون جمعه شب یه مهمونی کوچیک ترتیب دادیم و مامان بزرگ ها و بابا بزرگ ها رو دعوت کردیم تا دور هم جشن 11 ماهگی مهرو جون رو برگزار کنیم. جونم برا دخترم بگه همین که مهمونا اومدن نمیدونم چی شد که ناناز یه دفعه خورد زمین و زبونش اومد لا دندونای تیزشو خون اومد منو میگی:البته یکی دو قطره خون بیشر نیومدا ولی تا آخر شب خودتو لوس میکردی و به قول عمو حسین چون نازت خریدار داشت هی ناز کردی.خلاصه تا بابایی اومد و بغلت کرد همینجور........
تا آخر شب هم از بغل بابایی پایین نیومدی ببین:
در این قسمت دیگه کمی کوتاه اومدی و کلی برامون رقصیدی
این "یک" رو نشون میدادی فکر کنم یعنی 1 ماه دیگه یک ساله میشم هورا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی