مهرومهرو، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

یک گل خوشبو اسمش مهرو

عکس های جدید

دوستان گلایه میکنن چرا عکسای مهرو جونو نمیذاری ؟ چشم حق با شماست برای شروع  این عکسا رو انتخاب کردم   (روز عید غدیر) نمیذاری هیچی رو سرت بمونه دختر نازم   یه روز بهت پول دادم بندازی صندوق که مثلا کار خیرو یاد بگیری اول که پولو انداختی بعد دیدم داری خیلی تلاش میکنی پولتو از توش در اری و در کمال تعجب موفق هم شدی فدای انگشتای ریز و عزیزت بشم من   الهی قربون دستای کوشولوت بشم کمک میکنی   مهروی کامیون سوار ...
14 آبان 1392

کلاه قرمزی و بع بعی

سلام عزیز دلم امروز عید فطره( به همه دوستان تبریک میگم) به همین دلیل دیروز مدام مجموعه کلاه قرمزی و پسر خاله رو نشون میداد که قرار بود 9:30شب پخش شه و هر بار که صداش میومد بع بعی من با سرعت جت خودشو به تلویزیون میرسوند و بع بع میکرد و جیغ میکشید. شب  هم ما جایی نرفتیم و کلاه قرمزی نیگا کردیم .فیلمتم گرفتیم خیلی خیلی جالب شده چه ذوقی کردی ناز من آخه تو چقدر بع بعی دوست داری ؟؟؟   ...
18 مرداد 1392

جشنواره بادبادک ها

سلام مامانی گلم دیروز رفتیم پارک نشاط جشنواره بادبادکها بود خیلی بهمون خوش گذشت باد شدیدی میومد فکرشو بکن نیمه تیر ماه و این باد؟؟؟بابا سعی کرد برات یه بادبادک درست کنه ولی وسایلشو نداشت یه آمادشو خریدیم  ولی از شدت باد نتونستیم هوا کنیم و با بادبادک بقیه بچه ها بازی کردیم   بستنی هم خوردیم به به   شب کوثر جون اومد و باهات بازی کرد بعد هم فاطمه و طاها و بردیا جون اومدن یه عالم با بردیا خندیدین هوا هم سرد شده بود لباس گرم پوشیدیم و پتو و .... ایشالا سال دیگه برا دختر گلم یه بادبادک بزرگ درست میکنیم که بدوه و باهاش حال کنه اول هم بشه. ...
15 تير 1392

رقص در خواب

یه شب سالی تاک چند تا بچه رو نشون میداد که خواب بودن و وقتی صدای موزیک شنیدن شروع کردن به رقصیدن ... همون شب تو خواب بودی و  تی وی روشن بود بعد یه دفعه پیام بازرگانی پخش کردن و تو همونطور که خواب بودی می رقصیدی خیلی جالب بود من و بابا عشق کردیم .در ضمن پیام بازرگانی ها رو هم دوست داری مخصوصا کرم حلزونو یه ترانه جالب می خونی : لاوی لاوی لاوی .... لاری لاری لاری....... lovey lovey lovey.... خیلی قشنگ میخونی ماهی میشی ولی همینکه میخایم ازت فیلم بگیریم حس ششمت میگه دوربین روشنه و ساکت میشی عجبا ؟؟؟؟ هنوز راه نیفتادی عزیز دلم خیلی هم میلی به راه رفتن نداری . مامانی گلم داری دندون در میاری مدام دستت تو دهنته و همه چی رو ب...
12 تير 1392

قایم موشک بازی بابایی

دیشب رفتیم عید دیدنی خونه بردیا اینا. بابایی هم سرما خورده شدید .اولش که گفت نمیام ولی بدلیل ....اومد حالا چه اومدنی یواشکی رفت پشت شومینه قایم شد که دختری نبینش تا وقتی ما اونجا بودیم هم هیچ حرف نزد  اخه میترسید عسلش بی قراری کنه و بخاد بره بغلش اونم که مریض بود و دلش نیومد . بردیا ناقلا هم خواب بود نشد باهاش بازی کنی حیف
10 فروردين 1392

هشت ماهگی

اون وقتا که خیلی کوچولو بودی دلت خیلی درد میکرد خیلی مامان جونم . همیشه با خودم میگفتم کی شه عید شه دخترم اون موقع اوووووه 8 ماهه می شه همه جا رو به هم میریزه و برام میخنده غذاخور شده واییی یعنی میشه ؟؟؟؟!!!!!!!!!!! و شد بالاخره بهار اومد و مهرو جونم بزرگ شد حالا دو تا دندون داره که من عاشقشم تازه به من میگه مامان هر روز صبح که بیدار میشه یه جور خودشو ناز میکنه دلمو برده اینو واقعا از ته دلم میگم عزیزم هیچ واژه ای نمیتونه احساسی که نسبت بهت دارم رو بیان کنه راستی نگفتم عاشق صدای دستای کوچولوتم وقتی دست می زنی   اینم عکس شیطنتم خاله جون و غذا خوردنم   خاله این کلاه به من بیشتر از عروسکم نمی...
10 فروردين 1392

لوسی

با سلام این عکسا رو برا دلبری از دایی جونم گرفتم که خیلی دلم براش تنگه     دایی به کسی نگی اینجوری خودمو لوس میکنم تا بابایی بغلم کنه برا تو هم یه فکرایی دارم حالا بیا   ...
19 اسفند 1391