بوس مامان
عزیز دلم خیلی وقته برات ننوشتم بس که مامانو اذیت میکنی .گل قشنگم فکر کنم داری همه دندوناتو با هم در میاری الان 12 تا مروارید تیز و درخشان داری فدات شم حتما خیلی درد میکشی مخصوصا دندون کرسیا وای بمیرم واست نازنینم. وقتی دندون درمیاری هیچی نمی خوری هیچی حتی شیر خرما که اینقدر دوست داری هم ته شیشه ت می مونه خیلی نگرانتم . تازه تب هم میکنی . دو روزه با استامینوفن تب تو پایین میارم بگردمت .زود خوب شو که دارم دیوونه میشم .قربون چشات بشم .
می دونی شیرینم بعد از به دنیا اومدنت بهترین لحظه زندگیم اون لحظه ای بود که :
ظهر بود و تو اصلا قصد خواب نداشتی من کنارت خوابیده بودم .شیرتو که خوردی نشستی و انتظار داشتی منم مثل همیشه ببوسمت و بازی کنیم ولی من چشامو بستم تا تو هم بخوابی زیر چشمی نگات میکردم که یهو اومدی جلو و لبای شیرینتو گذاشتی رو لبام .وای انگار همه دنیا رو به من دادن از همه همه همه ی عسلای دنیا شیرینتر بود منم اینقدر بوست کردم و خوردمت که دیگه حالا زیاد بوسم میکنی ولی فقط مامانو. برا بقیه بوس میفرستی یه صدای قشنگی میده.
عاشقتم