در این روزها ...
سلام به همه دوستای گلم وماماناشون که این مدتی که نبودم به وبلاگم سر میزدن از همه ممنون خب کجا بودم ؟؟؟بازم مریض بودم اینبار سرفه های شدید ولی الان خوبم خدارو شکر .اینم عکسای جدیدم که البته بعلت عدم امکانات فقط 2 تاست . بابا جونم قول داده برام یه دوربین خوب بخره که 24 ساعته ازم عکس بگیرن بگین ایشالا...
مهرو در پارک در حال خوردن . تازه هم به کالسکه م بلیسکویت دادم هم به لباسم ... همه رو سیر کردم
اینم منم جیگر طلا با کیک ده ماهگیم . بزن دست قشنگه رو
خب حالا بذار مامان کمی از شیرینی هات بگه :
اول که عاشق دایی مرتضی شدی از بغلش هیچ جا نمیری چنان خودتو واسش لوس میکنی که ...
بابایی یادت داده از پله های خونشون به راحتی میری بالا تنهای تنها .وقتی بالا میرسی می ری دم در اتاق خاله و میگی ا ا ا در حالیکه دهنت این هوا بازه بعدم میری تو اتاقشو شیطنت میکنی .علاقه شدیدی به خوردن انواع سیم داری اعم از شارژر موبایل ، لپ تاپ ،و...
بابایی هر روز با سه چرخه ت میبرت هواخوری و تو هم دوست داری مدام بوق بزنی .
حسابی خطرناک شدی مامان تا چشمو برمیگردونم از میز تلویزیون بالا میری و دستگاه ها رو میکشی پایین .یا از اون یکی میز یا از دراور یا در کابینت و باز میکنی همه وسیله هاشو میریزی بیرون .میری تو تراس و نون خشکا رو میخوری یا تو اتاق خواب میری و همه وسایل مامان و میریزی پایین و عطر و اکلن ها رو میشکنی ....بازم بگم؟؟؟
این روزا نمیذاری تکون بخورم فدات شم یه دقیقه هم که میرم تو آشپزخونه میای از پام میگیری پا میشی
منم که عاشق این کاراتم فدای تو .
خیلی قشنگ میرقصی چنان بالا میپری که نگو .حیف تا چشمت به دوربین میفته خجالت زده میشی نمیذاری ازت فیلم بگیریم
ولی به زودی عکس قشنگاتو میذارم بوس بوس