هشت ماهگی
اون وقتا که خیلی کوچولو بودی دلت خیلی درد میکرد خیلی مامان جونم . همیشه با خودم میگفتم کی شه عید شه دخترم اون موقع اوووووه 8 ماهه می شه همه جا رو به هم میریزه و برام میخنده غذاخور شده واییی یعنی میشه ؟؟؟؟!!!!!!!!!!!
و شد بالاخره بهار اومد
و مهرو جونم بزرگ شد حالا دو تا دندون داره
که من عاشقشم
تازه به من میگه مامان
هر روز صبح که بیدار میشه یه جور خودشو ناز میکنه دلمو برده
اینو واقعا از ته دلم میگم عزیزم هیچ واژه ای نمیتونه احساسی که نسبت بهت دارم رو بیان کنه
راستی نگفتم عاشق صدای دستای کوچولوتم وقتی دست می زنی
اینم عکس شیطنتم خاله جون
و غذا خوردنم
خاله این کلاه به من بیشتر از عروسکم نمیاد؟؟؟؟؟؟
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی