جشن تولد یک سالگی مهروی ناقلا
متاسفانه اولین سالروز تولد دختر گلم مصادف شد با ایام شهادت مولا علی (ع) و به خاطر همین شب تولد امام حسن مجتبی (ع) یه جشن مختصری گرفتیم و مامان بزرگا و بابا بزرگا و عمه و خاله و عمو و دایی رو دعوت کردیم به صرف افطار تا یه فیض معنوی هم ببریم .
و اما بگم از مهروی ناقلا ::
یکی دو ماه قبل در حالیکه علاقه شدیدی به دو تا بع بعی هات داشتی (وای خیلی دوستشون داشتی تو خواب ،وقت شیر خوردن ،همه جا با خودت میبردیشون .هروقت از خونه بیرون میزفتیم باید یه بع بعی برمیداشتیم خودتم تو خونه هرجا میرفتی اونا رو با خودت (خیلی به سختی)میبردی )خلاصه اینکه حساسیت گرفتی و ما هم برای اینکه نکنه از بع بعی هات باشه به چه مکافاتی اونا رو ازت پنهون کردیم و چه مکافاتی .
اما هنوز این علاقه پابرجاست .هر وقت تلویزیون کارتون بره ناقلا رو پخش میکنه با چنان اشتیاقی نگاش میکنی که نگو و نپرس تمام مدت هم بع بع میکنی .
این شد که تصمیم گرفتم برای تولدت تم بره ناقلا رو انتخاب کنم و چه انتخاب به جایی.
وقتی داشتم برات ریسه درست میکردم چنان ذوقی داشتی ... یه روز تمام منو مجبور کردی سرپا بایستم و ریسه ها یی که از دستت شیطنتت بالا گذاشته بودم رو نشونت بدم و تو هم مدام بگی بع بع بع ....
یه لباس خوشگلم برات درست کردم نمیدونی چه ناقلایی شده بودی
فدات بشم تولدت مبارک ایشالا صد ساله شی سالم و شاد
شب قبل که داشتیم خونه رو تزیین میکردیم یهو دیدیم مهروی ناقلا از شدت علاقه به بع بعی هاش اومده روی مبل .مدتها بود سعی میکردی بیای بالا ولی چون مبلا خیلی بلنده نمیتونستی حالا به خاطر بع بعی حتی از پشتیش هم بالا می ری .ای کلک
بعد هم کم کم پنبه ها رو کندی و گوشاتو کندی و ....
اینم کیک و ژله تزریقی دخترم که مامان درست کرده
بقیه عکساتو تو یه پست دیگه میذارم قربونت