مهرومهرو، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

یک گل خوشبو اسمش مهرو

لوسی

با سلام این عکسا رو برا دلبری از دایی جونم گرفتم که خیلی دلم براش تنگه     دایی به کسی نگی اینجوری خودمو لوس میکنم تا بابایی بغلم کنه برا تو هم یه فکرایی دارم حالا بیا   ...
19 اسفند 1391

سپندرمذگان

تقدیم به عشقمون ، دلیل شادیهامون و امید زندگیمون   اولین سپندرمذگان مهرو جون مبارک من الان خوابم بابا جون عکسا رو بگیر که کلی کار دارم یعنی منم بخورم؟؟؟؟؟ مهرو در حال بهم ریختن غذاهای مخصوص خودم (فرنی قلبی ،سوپ قلبی ،تخم مرغ البته من ابپزشو خوردم)   ...
17 اسفند 1391

دیدیم دیدم یه مروارید سفید دیدم

بالاخره دیروز مروارید قشنگتو دیدم نازی من نمیدونی چقدر ذوق کردم نمیدونی اینقدر خوشگله خوشگله خوشگله ... عاشقشم دیشب من و بابا تمام تلاشمو نو کردیم ازش عکس بگیریم اما دخترم همکاری نکرد ولی خب ما بازم سعی میکنیم ناقلا اینقده عشوه نیا ...
16 اسفند 1391

دلبری

دیشب مامانی و خاله مهنوش خونه ما بودن همینکه بابایی اومد دخی ولش نمی کرد تا چشت به بابایی میفته نفس نفس می زنی دست پاتو چنان تکون میدی براش می خندی و... تازه اگه بغلت نکنه خودتو لوس میکنی و گریه های الکی تا به هدفت برسی ناقلا خیلی کلک شدیا حسابی دل بابای منو بردی
14 اسفند 1391

هورا چه درد لذت بخشی

سه چهار روزه وقتی لثه هاتو ماساژ می دم عزیز دلم دستمو گاز میگیری ولی اینقده ناقلایی که مرواریدتو نشون نمی دی خب البته دیده هم نمیشه در حالیکه خییییییلی تیزه  ولی درد لذت بخشیه قربونش بشم هنوزم اذیتی دیروز مامانی از سفر برگشت و برات آش دندونی درست کرد منم یه گندوم به لثه ت زدم میگن شگون داره حالا... هروقت مرواریدتو دیدم عکستو میگیرم ...
12 اسفند 1391

بازم دندون

سلام جیگیلی چند روزیه مامانی و دایی جون رفتن تهران. ما هم دیشب رفتیم پیش خاله جون و بابایی تازه برگشتیم خونه. اینقدر بی تابی و غر غر کردی عزیزم که ... بالاخره الان رو پای مامان خوابت برده وای ی ی ی پس کی مرواریدات در میان آخه خیلی اذیتت میکنن هر کسی یه راه حلی میده از مالیدن دیفن هیدرامین و لیدوکایین گرفته تا ژل مخصوص و لیمو ترش و پیاز و ... ولی من هیچکدومو انجام نمیدم  راستش اعتقادی بهشون ندارم فقط گاهی که خیلی خیلی اذیتی به لثه هات دیفن میمالم اروم میشی .اینم یه دوره ایه دیگه دلم نمیاد ناراحتی تو رو ببینم پس زودی خوب شو نازنینم  ...
12 اسفند 1391

خوابی ؟ بازی ؟ یا شایدم نازی

دخترم گلم چند شبه خیلی با مزه می خوابی هر 5 ثانیه یه بار حالتتو عوض میکنی و غلت میزنی و تو خواب اواز میخونی اولش فکر میکردم بازی میکنی بعد دیدم نه بچم خوابه خیلی با حاله و من حسابی حال میکنم و میخندم امروز صبح کلی با بابا خندیدیم و سر حال شدیم تصمیم دارم امشب فیلمتو بگیرم شیطون بلا ...
12 اسفند 1391

تولد 6 ماهگی

سلام جوجو طلایی من قربون دختر نازم بشم  عزیزم اینقدر این روزا اذیته اخه داره دندون در میاره فدات شم انشاله زودی راحت میشی       این عکسو با ... روز تاخیر برات میذارم البته با یه مامان حذف شده اینم نصف کیکت!!!! آخ کی شه کیک 1 سالگیتو بخوریم نازی ...
29 بهمن 1391