مهرومهرو، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه سن داره

یک گل خوشبو اسمش مهرو

واکسن

سلام گلکم بگردم دخترمو دیروز واکسن 6 ماهگیتو زدم. عزیزم حتما خیلی درد داشت آره ؟؟؟؟یه عالم جیغ کشیدی ولی خدا رو شکر تب نکردی خانم عفتی (صاحبخانه قبلیمونو میگم )گفت دیگه تا یک سالگی واکسن نداری هورا قراره از فردا برا گل دخترم سوپ درست کنم  ...
7 بهمن 1391

همه آنچه توانستم به قلم بیاورم

دخترم... بهانه زندگی ام تویی تنها امید بودنم وتنها دلیل خندیدنم پیش از تو هیچ.. هیچ... هیچ... و اکنون در گذار زندگی من عشق را،  محبت را،  دوست داشتن را،  زندگی را و در نهایت خدا را با تو معنا کرده ام وجودم لبریز از احساس است و قلبم  مالامال از عشقت نگاه تو آرامش قلبم و هر لبخندت تولدی دوباره ی من است بهترین ها را برایت آرزومندم ای بهترینم   ...
4 بهمن 1391

من و باران

این باران جونه دوست کوچولوم اینقدددده نازه قراره وقتی بزرگ شدیم یه عالمه بازی کنیم . اوه راستی درست یه سال از من بزرگتره .باران چیکا میکنی ؟؟؟؟ دوربینو ببین مثل من ...
1 بهمن 1391

تولد خاله مهنوش

امشب تولد خاله جونه. محمد و شیماجون هم اومدن خیلی خوش میگذره من هم که مدام  شیطنت میکنم حیف نمیتونم کیک بخورم ولی مامانی قول داده سال دیگه دو تکه کیک به من بده.  خاله جونم تولدت مبارک   .   حمله به کیک خاله ...
30 دی 1391

اولین حس مادری

این نوشته رو دوست عزیزم سمیرا روز مادر همراه یه شیشه مربای خوشمزه برام اورد (البته من هنوز باردار بودم)خیلی باهاش حال کردم .سمیرا جونم ممنون می بوسمت کودکی که آماده تولد بود، نزد خدا رفت و از او پرسید:«می گویند فردا شما مرا به زمین می‌فرستید، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟» خداوند پاسخ داد: « از میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته‌ام. او از تو نگهداری خواهد کرد.» اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه :«اما اینجا در بهشت، من هیچ کار جز خندین و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند.» خداوند لبخند ز...
25 دی 1391

خوشبختی تو عشق من است

تو میدانی و همه میدانند که زندگی از تحمیل لبخندی بر لبان من ، از آوردن برق امید ی در نگاه من از برانگیختن موج شعفی در دل من عاجز است .  تو میدانی و همه میدانند که شکنجه دیدن بخاطر تو ، زندانی کشیدن بخاطرتو و رنج بردن بپای تو تنها لذت زندگی من است از شادی توست که من در دل می خندم ، از امیدرهائی توست که برق امید در چشمان خسته ام میدرخشد و ازخوشبختی توست که هوای پاک سعادت را در ریه هایم احساس میکنم .نمیتوانم خوب حرف بزنم ، نیروی شگفتی را که در زیر این کلمات ساده و جمله های ضعیف و افتاده ، پنهان کرده ام دریاب ، دریاب  من تو را دوست دارم ، همه زندگی ام و همه روزها و همه شبهای  زندگی ام ، هر لحظه از زندگی ا...
25 دی 1391

بهترین روز زندگیم

عزیز دلم جونم فدات دختر نازم قشنگترین لحظه زندگیم وقتی بود که برای اولین بار روی ماهتو دیدم .ببین اینقدر کوچولویی که کوچکترین لباس هم اندازت نیست ولی نازنینم تو بهترین و ارزشمندترین هدیه خداوندی.تو همه امید من و بابایی و به زندگی ما روح تازه ای دادی.خدا رو شکر میکنیم چرا که تو بهترین اتفاق زندگیمونی.   ...
24 دی 1391